معنی روز جشن
گویش مازندرانی
فرهنگ عمید
مراسم توٲم با شادی و مهمانی برای یک امر مسرتانگیز: جشن عروسی،
عید: به سالی اندر هموار پنج جشن بُوَد / دو رسم دین عَرابی، سه رسم مُلک عجم (عنصری: ۲۰۴)،
شادی، خوشی، سُرور،
افزایش حرارت بدن و سرعت نبض، تب،
فرهنگ معین
مجلس شادی و شادمانی، مهمانی، سور و سرور. [خوانش: (جَ) (اِ.)]
(جَ شَ) (اِ.) تب، بالا رفتن دمای بدن.
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی
فارسی به عربی
ابتهاج، احتفال، عید، کرنفال، مراسم، مهرجان، یوبیل، اِحْتِفالٌ
فارسی به آلمانی
Feier (f), Fest (n), Feierlichkeit (f), Fest, Zeremonie (f), Karneval (m)
معادل ابجد
566